تصور کن از صبح که بیدار شدی مامانت کمک ازت خواسته...خوب می ری کمکش غذا درست می کنی...خونه رو جارو می کنی...اتاقا رو مرتب می کنی...حسابی خودت رو خسته می کنی...آخرش مامانت ازت می خواد که سگ خانواده رو ببری حموم...بععععععله؟!؟!چه کار سختیاونو می بری حموم بر می گردی بیرون و هم کمر درد می گیری هم سردرد هم احساس سرما خوردگی مزمن می کنی...بعدش خودت میری حموم...میای بیرون نامزدت زنگ می زنه کمی حرف می زنین احساس می کنی داری هلاک میشی از درد...بهش میگی :برم یه قرص بخورم و بخوابم...قرص خوردن همانا و بی هوشی همانا... می خوابی وقتی هم بیدار میشی مریض تر از سابقیبعدش میبینی نامزدت هم زنگ زده هم اس ام اس زده اما تو نفهمیدی...به ساعت نگاه می کنی و می بینی ۲صبحه...قاطی می کنی میزنی به سیم آخر...میایی تو وبلاگت برای دوستات می نویسی و دردودل می کنی ...وبعدشم باز یه مسکن می خوری و می خوای بخوابی...خوب حالا به من بگو این ستم نیست؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
دعام کنین
فعلا
آتوسا |