سلام حالم گرفته است...به شیگولی مربوط نمی شه ها یعنی یه کمش مربوط میشه...خوب خبرا:
۱.شیگولی باز مریض شده
۲.فهمیدم یکی از دوستای خوبم مامان نداره
چند مدت پیش توی نت اتفاقی یه دوست پیدا کردم...کلی باهم جور شدیم...دانشجوی پزشکیه
کلی حرف زدیم بعدم تلفن بازی و این حرفا تا اومد تهران باهم رفتیم بیرون خرید...کلی گشتیم و خندیدیم و ... دیشب برگشت شهری که توش درس می خونه...امشب طبق عادت همیشه گیش زنگ زد و کلی خندیدیم و حرف زدیم ۱وسط صحبت هام داشتم راجع به مامانم حرف می زدم حس کردم ساکت شدهمنم تیز بازی در آوردم گفتم:الی؟چی شدی؟
چیزی نگفت منم گفتم شاید از چیزی ناراحته بعد شروع کرد راجع به خانواده اش حرف زدن و گفت من مامانم فوت کردهمنو می گی در اون لحظه احساس مرگ داشتم...فقط می خواستم برم سرمو بذارم بمیرم
...حس از تنم رفت...الی فهمید و بحث رو عوض کرد اما من دیگه اشکم داشت در می یومد به بهانه ی الکی خدا حافظی کردم بعدم یه عالمه گریه کردم...
بعدشم دلم یه عالمه واسه ی مامانم تنگ شد رفتم کلی بوسش کردم بعدش دلم برای کهریزک لک زد... دلم برای دوستام که تو کهریزک هستن تنگ شد
احتملا مرض گرفتم همش حالم تا الان بد بود برام دعا کنین
فعلا
آتوسا
پیوست:امشب وبلاگم قاط زده اینم از شانس قشنگ من!!!!!!!!!!!!!!!!
سلام عزیزم
شنیدن این چیزا آدم رو ناراحت میکنه . اما باعث میشه ماها قدر پدر ومادرهامون رو بیشتر بدونیم.
سلام
خدا رحمتشون کنه مادر دستتون رو..
مادر شما هم ان شاالله ۱۲۰ سال عمر کنه..
موفق باشی
سلام چطوری؟آدم باید همیشه قدر زندگی و داشته هاشو بدونه.
راستی گفتی سگ داری. از چه نژادیه؟ نره یا ماده؟ چن وقتشه؟چجوری نگهش میداری؟ وخیلی سوال دیگه...
میدونی آخه منم رفتم سفارش یه ترییر تازه از شیر گرفته شده ی سفید ماده دادم. ولی هنوز از کار خودم مطمئن نیستم. میترسم نتونم از پس نگهداریش بر بیام. در عین حال هم خیلی دوس دارم یه حیوون خونگی داشته باشم. تو که سگ داری میشه لطفا یه کم...نه...یه عالمه ...راهنماییم کنی.
منتظرتم.
قربونت برم.
بووووووووووووووووووس